• وبلاگ : ****رو كن به سوي آسمان****
  • يادداشت : يك اپسيلون خجالت!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      
     

    سلام

    من ديروز پستتون رو خوندم اما كامنت دوني باز نشد تا بيام چيزي بگم

    فكر كنم بيشتر وبلاگ نويسامون سرشون به در س و مشق گرمه اينه كه كمي خلوت شده

    فكر مي كردم دنباله ماجراي دانشگاه رو مي نويسيد تا منم يه دل سير بخندم در هر صورت ممنون

    سلام رفيق مطلبت جالب بود ولي بايد بهش فكر كرد واقعا چرا؟؟؟؟

    من فكر مي كنم يكي از علت هاش مي تونه اين باشه كه ما فقط از اسلام يه چيزي شنيديم و قبولش كرديم به قول خودت شايد خيلي از ماها روزنامه وار هم قران را نخونديم!!!!!!!!!!!

    اما اين بزرگوار رفته دنبالش تحقيق كرده دنبال ديني رفته كه جواب سوالهاش رابگيره كه گرفته پس روي دينش محكم وايستاده حتي به قيمت جونش ....اما جوانهاي امروزي كه هزار تا سوال دارند و كاسه ي چه كنم و چرا دستشان گرفته اند ومنتظرند بدون هيچ عملي به جواب برسند معلوم است از خود ضعف نشان مي دهند و اينگونه مي شود .

    ارميا جان باداورده را باد مي برد... تا وقتي كه نفهميم اين دينمان را از كجا اورده ايم و نرويم دنبالش انتظار بيشتري هم نمي رود كه اين قدر سست باشيم.......كاش اسلام را خودمان با تحقيق نههههههه با تقليد بپذيريم....دعا يادت نره ياعلي

    سلام...مطلبتو خوندم..عالي بود..به من هم سر بزن...باي..آپم.......
     <      1   2   3