سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ناز و نعمت - ****رو کن به سوی آسمان****

   

دوستای عزیزم سلام
میخوام یه خاطره بگم اما یکم تلخه...
تابستونه و من بدلیل رهایی از کنکور هنوز نشئه ام!!!
طبق معمول هرروز مدت زیادی به مبحث پربار و بااهمیت علافی میپردازم اما امروز سر ظهر تلیفون(تلفظ کهن تلفن!!!)زنگ میزنه...
_الو ارمیا سلام
_الو سلام علیرضا، خوبی بیمعرفت؟ چه عجب؟ خبری ازت نیست!
_علیرضا کیه؟ من وحیدم!!!!!!
در این مقطع زمانی دماغ این حقیر بصورت بسیار فجیعی ملتهب شد و جوری سوخت که هنوز دود میکنه!!!
_به به آقا وحید؟ خوفی؟ سلامفتی(این سبک از احوالپرسی مختص خودمه اگرچه ممکنه بنظر خیلی از شماها بی مزه باشه!!!)
_غرض از مزاحمت، عصر ساعت6 میای بریم آموزش احکام به ایتام؟
_یعنی چی؟ ما آموزش بدیم؟ کجا؟ چطوری؟
_هیچی نمیدونم، اگه میای ساعت 6 در مسجد منتظرتیم...
خلاصه ما رفتیم و ساعت تقریبا 6.5 از مسجد به همراه تعدادی از رفقا و یه حاج آقا که برنامه ها دستش بودن راه افتادیم...
اردوگاه شهید رجایی،مختص کمیته امداد امام خمینی:
خیلی جای باصفایی بود، پر از گل و درخت، بچه ها تو زمین چمن فوتبال بازی میکردند...
از کنار همشون با سرعت گذشتیم اگرچه قیافه های معصومشون دل آدم رو بسرعت می ربود...
دفتر اردوگاه:
بچه ها یه فرمهایی به شما داده میشه و هرکدوم از شماها 10نفر از این بچه ها در اختیارتون قرار میگیره و شما باید باهاشون صحت قرائت نماز رو تمرین کنید و تو این فرمها بهشون نمره بدید...
حاج آقا اینا کی هستن؟؟؟؟؟؟؟
اینا بچه هایی هستن از استان خودتون که خونواده هاشون تحت سرپرستی کمیته امدادن...
تو محوطه:
آقا ارمیا، این ده نفر شما، توی اون چمنا بشینید...
_بچه ها سلام، لابد میدونید که این جمع ما واسه تصحیح قرائت نماز شماست اما اول دوست دارم همتون اسم و فامیلتون رو بگید، از راست شما شروع کن...
_حیدری، رحیمی، سعیدپور و ...
خیلی خب. اسم من هم ارمیاست، چون وقت کمه شروع میکنیم، کی اول میخونه؟
آقا اجازه من بخونم؟
بفرما...
بسم الله الرهمن الرییم...
باورتون نمیشه، از ده نفری که اونجا صحت قرائت نمازشون رو چک کردم فقط یه نفر کامل درست خوند و بقیه نمره پایین گرفتن...
بعضی هاشون اصلا نماز بلد نبودن(دوست دارم اینجاشو داد بزنم تا همه بفهمن که کسایی هستن که دارن به سن تکلیف میرسن اما سوره حمد رو هم حتی بلد نیستن)همت عزیز من
همونطور که داشتم امتحان میگرفتم برای تکمیل فرم همه باید اسم کوچیک و فامیلشون رو میگفتن...
نفر شیشم یا هفتم: شما بخون اول اما اسمتو بگو
_همت...
برای چند لحظه از این دنیا جدا شدم...
همت، اسمی که همیشه منو از این دنیای مادی رها کرده...
_چه اسم قشنگی، به تو حسودیم میشه، خوشا بحالت.شهید همت رو که میشناسید؟
_هر ده نفر با یک صدا نه...
انگار دنیارو رو سرم خراب کردن، باورم نمیشد. پرسیدم حاج احمد متوسلیان رو چی؟
هر ده نفر با یک صدا نه...
دوست داشتم داد بزنم و گریه کنم اما نمیشد...
خدایا ما چقدر بدبختیم، خدایا فلاکت از این بیشتر که اسطوره حماسه و دلاوری، شجاعت و فراست، مناعت و معنویت در بین مردمان ما غریب باشه. چه عذابی از این بیشتر که بچه های سرزمین من، آیندگان ایران اسلامی، حتی اسم همت رو هم نشنیده باشند. آیا همت فراموش خواهد شد؟ خدایا اگر این چنین سرنوشتی در انتظار مردم این سرزمین است مرا قبل از آن از این وانفسای متعفن که نام همت و متوسلیان و آوینی در آن نیست ببر که مرگ را بر زندگی این چنینی ترجیح میدهم...
نفهمیدم که باقیش چطور گذشت...
فقط یادمه که به همشون قول دادم که اگه یه بار دیگه به اردوشون بیام حتما برای همشون یه عکس از همت عزیزم میبرم...
موقع نماز مسئول کمیته امداد اومد و تو صف اول نماز خوند...
نماز که تموم شد کلی برنامه درباره بلوغ واسه این بچه ها اجرا کردن آخه همشون یا بالغ بودند یا بزودی میشدن...
آخر سر که دیگه همه داشتن میرفتن برای شام یکی از مسئولین اومد میکروفون رو گرفت و گفاحمدی نژاد، امید محرومانت:
بچه ها آقای ... برای همتون هدیه آوردن، هدیه شون برای هر نفر ده هزار تومانه...
یه دفعه نماز خونه مثل بمب منفجر شد و این بچه ها سر از پا نمیشناختن، باور کنید بعضیاشون از شدت خوشحالی میخواستن گریه کنن...
همون ده هزار تومنی که واسه من و تو شاید پول چیپس و آلوچمون هم نشه...
شاید خدا همش میخواست همین رو به من بگه که یه نیگاه به خودت بنداز، داری تو ناز و نعمت زندگی میکنی اما هرروز هم بر ناشکری هات اضافه میشه...
خدایا ببخش، قدر عافیت رو نمیدونم، قدر سیرخوابیدن رو نمیدونم، قدر هیچ کدوم از نعمتهات رو نمیدونم.
الآن که تو خوابگاهم بازم همچین حسی بهم دست میده. دقیقا دارم نعمتهایی رو میفهمم که هرروز ازشون استفاده کردم اما یه ذره هم بروی خودم نیاوردم و حالا که به اونها دسترسی ندارم تازه متوجه میشم که ....

ربنا اغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار
الهی تکلنی علی نفسی حتی طرفة عینی، یا ذالجلال و الاکرام، یا ارحم الراحمین



به قلم » ارمیاجون » ساعت 1:39 عصر روز پنج شنبه 87 مهر 25